کد مطلب: 118635 تعداد بازدید: ۱۱۶

شهیدان صادق‌الوعده هستند

دوشنبه ۲۷ دى ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۱۱:۲۱
به مناسبت رحلت حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها و بزرگداشت روز مادران و همسران شهدا با سرکار خانم علمی فرد مدیر موسسه نورالزهرا(س) زنجان مصاحبه صورت گرفت.

به گزارش روابط عمومی مدیریت حوزه علمیه خواهران استان زنجان،به بهانه سالروز رحلت حضرت ام‌البنین(س) با خواهر شهید ناصر علمی‌فرد، از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر دیداری تازه شد.

ایشان در ابتدای مصاحبه با تسلیت به مناسبت رحلت مادر شهیدان، حضرت ام‌البنین علیهاسلام خود را معرفی کردند: بنده زهرا علمی2فرد چهارمین فرزند خانواده، خواهر شهید ناصر علمی‌فرد هستم.

ایشان از حال و هوای دوران نوجوانی و جوانی و اعتقادات شهید برایمان نقل کردند که شهیدناصر مانند دیگر خواهران و برادران در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و دوران کودکی در کنار پدر و مادری که مقید به مسائل دینی و حساسیت جهت پایبندی به آداب دینی بودند بزرگ شد. در آن زمان سطح معیشتی اکثر خانواده‌ها پایین بود و زندگی آن‌ها به سختی می‌گذشت و ما هم مانند دیگر مردم در سختی‌های حاکم در جامعه زندگی می‌کردیم. پدر و دو پدربزرگ مرحوم بنده روحانی و مبلغ دینی بودند و شهیدناصر پسری بسیار نترس و بسیار غیرتی و بسیار باحیا بود و از همان کودکی هیچ‌وقت زیر بار ظلم نمی‌رفت و حاضر بود جان خود را بدهد ولی زیر بار حرف زور نرود ایشان بنا به علاقه‌ای که داشت و جو خانواده ایجاد می‌کرد عضو هیئت‌های مذهبی بودند و در جلسات قرآنی و مذهبی شرکت داشتند و بنابر صوت زیبایی که داشت علاوه بر اینکه قاری بود مکبر نیز بودند و خواندن تعقیبات ‌نماز همیشه بر عهده ایشان بود.

زمانی که انقلاب شد شهیدناصر ۱۷ ساله بود و بسیار شور انقلابی داشت و با سن پایین‌شان مسئول برگزاری راهپیمایی و اعتراضات در مساجد اطراف محل زندگی از قبیل مسجد مهدیه و احمدیه بود و به خاطر صفت شجاعت و انقلابی که داشتند مقابل گارد محافظتی آن زمان می‌ایستاد و با آن‌ها درگیر می‌شد که نهایت منجر به شناسایی و دستگیری ایشان شد ولی ناصر توانست از دست آن‌ها فرار کند و پدرم به ناچار و علیرغم میل باطنی ناصر مو و محاسن او را جهت تغییر چهره کوتاه کرد و ایشان را به تهران فرستاد و بنا به کار خطرناکی که در زنجان کرده بود ایشان تحت تعقیب بودند و مجبور شدند در تهران بمانند و زمانی که امام خمینی(ره) به ایران آمدند ایشان در تهران بودند و بعد از پیروزی انقلاب به زنجان برگشت.

خانم علمی‌فرد ادامه داد: از آنجا که پدرم در سال ۱۳۵۹ در جهاد سازندگی از نیروهای پشتیبانی بودند و ناصر هم یکی از نیروهای فعال برای پشتیبانی جبهه بود و به پدر کمک می‌کرد تا اینکه وارد بسیج شد و همچنان مسئول تدارکات سپاه بود و در سال ۶۰ دیپلم گرفت. از آنجا که نیروهای پشتیبانی حق شرکت در جبهه را نداشتند ولی او طاقت نیاورد و برای اولین بار در سال ۶۱ برای بردن تجهیزات جبهه به منطقه جنگی رفت و بار دیگر برای آوردن شهدای فتح‌المبین به منطقه رفت که با دیدن پیکر شهید گلشنی و شهید ابوالفضل پاکداد، ناصر درواقع شهید شد. وی با اتفاقات اخیر، آرزوی شهادت داشت و از همه می‌خواست برای شهید شدنش دعا کنند، طبق تصورش ماندن او در این دنیا اضافی بود و عکسی که الان بر روی سنگ قبرش هک شده را به همه نشان می‌داد و به آن‌ها می‌گفت آیا این عکس شبیه شهدا است؟ و اگر نه، دعا کنید که این چهره به چهره شهدا تغییر یابد و از آن زمان تا زمان شهادت خود یک و نیم ماه فاصله افتاد. بعد از آن ناصر با اصرار و پافشاری رضایت فرمانده را جهت حضور در جبهه جنگ گرفت که برای عملیات بیت‌المقدس اعزام شود که همزمان با آزادی خرمشهر بود. ناصر در نیمه دوم اردیبهشت که می‌دانست آخرین باری است که به جبهه می‌رود از تمام اعضای خانواده خداحافظی کرد، مادرم از ناصر پرسید کی برمیگردی؟ زود برگرد. ناصر که دلواپس نرسیدن به عملیات بیت‌المقدس بود، گفت: تا خرمشهر آزاد نشود برنمی‌گردم.

از آنجا که ایشان متخصص تأسیسات برق بود به گفته دوستان هم‌رزمش وقتی برای درست کردن برق به بالای دکل رفته بود مورد اصابت آرپیجی قرار گرفت و ترکش فرق سرش را شکافت و بی‌هوش شده بود که ایشان را به بیمارستان تهران منتقل کردند. به نقل از پدرم که بالای سرش در بیمارستان بود، ناصر برای چند لحظه‌ای به هوش آمده بود  و پرسیده بود: "من شهید نشدم؟" پیکر ایشان را دوم خرداد به زنجان آوردند و در سوم خرداد که در محل سبزه‌میدان بعد از نماز بر پیکر او تشییع می‌شد که در مسیر امیرکبیر به سمت مزار شهدا، مارش آزادی خرمشهر را زدند و  مراسم تشییع تبدیل به مراسم جشن و شادی شد و گل و شیرینی و شکلات و نقل بر تابوت او می‌پاشیدند. آنجا بود که من یاد حرف ایشان که گفته بود تا خرمشهر آزاد نشود، برنمی‌گردم-که این عبارت عین مصداق "شهدا صادق‌الوعده" هستند- افتادم.

ایشان با اشاره به وصیت‌نامه شهدا که هر وصیت‌نامه درس بزرگی است ادامه داد: درس اول تبعیت از ولی امر مسلمین، درس دوم توصیه به ارزش‌های دینی و مبانی اعتقادی و نگذشتن از خط قرمزها و توسل به اهل بیت(ع) و رعایت حق‌الناس است.

 خواهر بزرگوار شهیدناصر علمی‌فرد از دلتنگی‌های خود گفت که از همان دوران نوجوانی ارتباطی عمیق با برادرم داشتم و  به‌خصوص بعد از انقلاب ارتباط ویژه‌ای با ایشان پیدا کرده بودم و آرزوی من این بود که به خانه بیاید و بند پوتین‌هایش را باز کنم و پاها و لباس سپاهی‌اش را بشویم و او را بغل کنم و ببوسم ولی از آنجا که خانوداه مقیدی بودیم، بوسیدن پیشانی برادرم؛ ناصر یکی از آرزوهای من بود و سال‌ها برای رفع دلتنگی‌هایم به صوت‌های ایشان و عکسی که از امام خمینی رحمة الله کشیده بود نگاه می‌کردم. الان بعد از حدود ۴۰ سال که از شهادت او می‌گذرد ایامی که دلتنگ هستم و احساس می‌کنم قرار است اتفاق‌های مهمی برای کشورم بیفتد و نیاز به دعای شهدا داریم بر سر مزار او می‌روم و از او و تمام شهیدان التماس دعا برای سلامتی رهبر و رفع موانع و مشکلات جامعه و کشورم می‌کنم.

در ادامه مدیر موسسه نورالزهرا(س) متنی را از وصیت‌نامه برادر شهیدش قرائت کرد:  "ای اسلام! ای مکتب خون! ای یاور مستضعفان! ای دشمن کافران و مستکبران که در راهت هزاران جوان و نوجوان، مرد و زن خون عزیزشان را فدا کردند. این جاذبه تو از چیست؟ چه چیز است که هر کسِ مسلمانی در راهت حاضر است جان فدا کند؟ من و قطره قطره خون شهیدان مظلوم که سعادتمندانه به آرزوی خویش رسیدند قسم یاد می‌کنم که از تو، قرآن مجید و اسلام عزیز پاسداری کنم و جان نالایق و حقیرم را در راه عظمت تو فدا کنم."  ایشان به باور قلبی شهید ناصر که در متن وصیت‌نامه هم آمده بود اشاره کرد و گفت: "ای برادر و خواهر مسلمان! ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام شهیدمان حسین(ع) از آن سوی کوه‌های غرب در صحرای کربلا به گوش می‌رسد و قلب عاشقان راهش را در خود می‌سوزاند و لکن خوشا به حال آن عاشقان که خدایش توفیق دهد با خلوص پاک و نیتی که تنها و تنها برای خدا باشد این راه را بپیماید و قفس ننگ و تاریک تن را بشکند و روحش پروازکنان به معشوقش واصل گردد. زیرا که دنیا با تمام دورنگی‌ها و نیرنگ‌ها و چهره‌های نفاق و منافقان برای عاشقان الله بسیار کوچک و تحمل ناکردنی است."

سرکار خانم علمی‌فرد برای حل تعارضات در مورد وضعیت سخت معیشتی در جامعه که ویروس منحوس کرونا نیز به آن دامن زده بیان کرد: دنیا محل ابتلا و آزمایش است هر کس به قدر خودش آزمایش می‌شود و این دنیا محل آسایش مطلق نیست، ممکن است انسان آسایش را به طرق مختلف فراهم کند ولی برای رسیدن به آرامش روحی، خودمان باید آن را تربیت کنیم. اگر انسان به این اعتقاد برسد که به دنیا آمدن او برای رشد و تعالی و رسیدن به بهشت و سعادت واقعی است می‌تواند از دغدغه‌ها به نحو احسن استفاده کند و خود را تربیت کند و در تمام بلایا و سختی‌ها را پشت سر بگذارد و این اعتقاد از اینجا به دست می‌آید که اگر انسان در زندگی برای خداوند در اندیشه خود جایگاه بالایی را در نظر بگیرد و خداوند را بزرگترین قدرتمندترین و برترین بداند و همه چیز بعد از او را کوچک ببیند نتیجه این می‌شود که خداوند نگاهی بزرگ‌منشانه به وی می‌دهد که شخص خود و مشکلات را جزئی کوچک و خداوند را بزرگ ببیند.

همین نگاه به وحدانیت خدا و اعتقاد به رزاقیت خدا باعث می‌شود که دید زنان و مردان نیز نسبت به فرزندآوری تغییر کند. چرا که آن‌ها با ندیده گرفتن رزاق بودن خدا بر این فکر هستند که چگونه روزی فرزند را فراهم کنیم؟ و همچنین این مورد به کسانی که از لحاظ مالی مشکلی ندارند هم صدق می‌کند، چرا که آن‌ها هم به این فکر هستند که چگونه فرزند را تربیت کنیم؟ و مشکل آن‌ها در عدم اعتقاد به ربوبیت(تربیت‌کننده) خداوند است. در واقع پدر و مادر فقط باید زمینه تربیت را فراهم کنند زیرا همان خدایی که آن‌ها را تربیت کرده است، فرزندان آن‌ها را نیز تربیت خواهد کرد.

ایشان در این رابطه به نظر مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) اشاره کرد که ایشان می‌فرمایند:  لازم نیست برای تربیت هر یک از فرزندان زمان و وقت جداگانه اختصاص داد. اگر پدر و مادر بتوانند خود و خانواده را تربیت‌ کنند، فرزندان خودشان تربیت می‌شود و بچه‌های دیگر با تربیت بچه اول مسیر را پیدا می‌کنند و تربیت می‌شوند.

خواهر شهید به نقش زنان هم جهت حفظ ارزش‌های انقلاب اشاره کرد: همانطور که زنان بر اساس روحیات و صفت ذاتی که دارند در جلسات بسیاری شرکت می‌کنند و در مسائل فرهنگی و اعتقادی مشارکت بالایی دارند، می‌توانند در حمایت از ارزش‌ها هم نقش به سزایی داشته باشند.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته