کد مطلب: 108307 تعداد بازدید: ۲۴۸

راه رسیدن به حیات طیبه از منظر قرآن

دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۰۰:۲۳

بسم الله الرحمن الرحیم

نشست پژوهشی «راه رسیدن به حیات طیبه از منظر قرآن» توسط سرکار خانم زهرا بیات؛ (سطح۳مدرسی ادبیات عرب، اشتغال در دکترای مدرسی معارف اسلامی) برگزار گردید.

این نشست در تاریخ چهارشنبه، ۱۹خردادماه، ساعت۱0، در تالار پژوهشی سامانه مدرس برگزار گردید.

محتوای نشست جهت استفاده علاقه مندان به شرح ذیل است:

معنای لغوی حیات

حیات به معنی نیروی رشد دهنده ، حس کننده و حساس ، قوه و نیروی عمل کننده ی عاقله و نیز بر طرف شدن غم و اندوه می باشد.[1] معنای دیگر آن ضد مرگ است .[2] و در التحقیق تداوم زندگی برای انسان همان گونه که حق اوست ، ترجمه شده است .[3]

معنای لغوی طيب

طيب به معنای دلچسبى و طبع پسندى است.«طَابَ‏ الشَّيْ‏ءُ طَيْباً» يعنى دل چسب و طبع پسند شد. نقيض طيّب خبيث است.[4]

راغب می گوید : اصل‏ طَيِّب‏- چيزى است كه براى حواسّ لذّت آور است و نفس و جان آدمى از آن لذّت مى‏برد. [5]

معنای دیگر این واژه  دور بودن از هر گونه ناپاکی است ، وهرآن چیزکه از آلودگی ظاهر و باطن به دور بوده و خود نیز خوشایند و شایسته باشد را طیب گویند.[6] و در العین به معنای حلال[7]و در لسان العرب  ضد خبیث می باشد.[8]

کاربرد های حیات در قرآن

1-  حيات طبيعى. مثل زنده شدن زمين در بهار و بعد از باران. «يُحْيِ الْأَرْضَ»[9]
2- حيات معنوى. مثل دعوت پيامبر كه عامل زنده شدن مردم است. «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ»[10]
3- حيات برزخى كه شهدا دارند. «لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ»[11]
4- حيات اخروى كه براى همه است. « یُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ»[12]
 5- حيات اجتماعى در سايه امنيّت و عدالت. نظير همين آيه « لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ »[13]
6-  حيات طيبه که درسايه‏ى قلب آرام و قناعت می باشد . «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» [14]
«حَياةً طَيِّبَةً» آن است كه انسان دلى آرام و روحى مؤمن داشته باشد، مؤمن به نور خدا مى‏بيند، مشمول دعاى فرشتگان است، مشمول تأييدات الهى است، اينگونه افراد خوف و حزنى ندارند.[15]

7- حيات حقيقى حيات واجب الوجود است كه بالذات فنا ناپذير است . « وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا­يَمُوتُ»[16]
در این مجال با توجه به موضوع بحث به بررسی حیات طیبه پرداخته می شود .

 


 حیات طیبه در قرآن

کلمه حیات طیبه فقط یک بار درآیه 97 سوره نحل در قرآن بکار رفته : « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ هر كس، از مرد يا زن، عملى شايسته و صالح انجام دهد، و مؤمن باشد، او را با حياتى پاكيزه زنده مى‏كنيم، و پاداش اين گونه كسان را به بهترين كارهايى كه انجام داده‏اند به آنان مى‏دهيم.»

آثاري كه قرآن براي حیات طیبه ذكر كرده بسيار بالاتر از اثرات حيات مادي و عادي می­باشد، مانند : تأیید الهی ، نورانیت دل ، استغراق در نعم معنوی ، مشاهده ملکوت و اینکه انسان در این سیر تا آنجا به پیش می رود که فرشته خوی می شود . [17]

اين آثار زندگى جز بر زندگى حقيقى مترتب نمى‏شود، و زندگى مجازى بويى از آن ندارد، خداوند اين آثار را بر حياتى مترتب كرده كه آن را مختص به مردم با ايمان و داراى عمل صالح دانسته، حياتى است حقيقى و واقعى و جديد، كه خدا آن را به كسانى كه سزاوارند افاضه مى‏فرمايد . [18]

كلمه (مَنْ) شامل هر نوع انسانى مى‏شود چه مؤمن و چه كافر، چه مرد و چه زن. و لذا به دنبال آن مى‏فرمايد « مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى ‏» يعنى خواه مرد، و خواه زن. كما اينكه كلمه (صالِحاً) نيز شامل هر نوع عملى كه از نظر خدا و رسول و عقلاء، نيك و پسنديده باشد مى‏شود. يعنى هر كسى كه عمل نيكى انجام دهد، اعم از مرد، يا زن، جزايش آن است كه در جمله بعد خواهد آمد. اما چون رفتارهاى نيك انسان مشروط بر اين است كه به خدا و رسول و آنچه فرموده‏اند ايمان داشته باشد لذا به دنبال جمله فوق مي فرمايد : اعمال كسى مقبول است كه مؤمن واقعى باشد « وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » ولى شخص غير مؤمن، مشمول پاداشى كه در آخرت به مؤمنين داده خواهد شد نمى‏شود. بلكه جزاى اعمال نيك كفار به نحوى كه خداوند حكيم صلاح مي­داند و در دنيا داده خواهد شد.

همان طور که بیان شد تنها معیار رسیدن به حیات طیبه و برخورداری از مواهب بی شمار آن، انجام عمل صالح به شرط داشتن ایمان می باشد . حال باید دید این معیارها چگونه حاصل می شود.

در قرآن و روایات برای تحقق ایمان و عمل صالح راه های بسیاری وجود دارد که با توجه به مجالی که این تحقیق پیش رو دارد به بررسی مهم ترین آن ها پرداخته می شود .

راه تحقق ایمان

اصل واژه ایمان از « امن» به معنى آرامش خاطرمى‏باشد  طبرسى فرموده علماء اتفاق دارند كه ايمان به معنى تصديق است، راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است، به هر حال: آن مطلق اعتقاد و «باور» نيست بلكه تسليم شدن به اعتقاد است.[19]

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا ؛ اعراب گفتند كه ايمان آورديم، بگو كه: ايمان نياورديد، بلكه بگوييد كه تسليم شديم و اسلام آورديم».[20]

و فرق ميان آن دو در اين است كه اسلام تسليم شدن به دين است با تسليمى ظاهرى ، به پذيرفتن شهادتين و خاضع بودن به احكام شرعيه، در صورتى كه ايمان به معنى انقلابى حقيقى است كه در نفس و جان آدمى صورت می‏پذيرد .[21] و ايمان به خدا به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است، زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست، بلكه با استكبار و انكار هم مى‏سازد، هم چنان كه خودش فرموده : « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ؛  آن را انكار كردند در حالى كه دلهايشان بدان يقين داشت.»[22]

و چون مى‏دانيم ايمان با انكار نمى‏سازد، پس نتيجه مى‏گيريم كه ايمان صرف ادراك نيست، بلكه عبارتست از پذيرايى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس، نسبت به آنچه كه درك كرده. قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولى اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود. اينجاست كه مى‏بينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى، مع ذلك به آن عمل اعتياد دارند و نمى‏توانند خود را از آن بازدارند، براى همين است كه فقط قبح آن را درك كرده‏اند­، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى‏شوند­.و بعضى ديگر را مى‏بينيم كه علاوه بر درك تسليم هم شده‏اند، و بعد از تسليم توانسته‏اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و اين همان ايمان است.

ايمان نعمتى بزرگ است كه هيچ نعمت با آن برابر نيست، و هنگامى كه آدمى جان و نفس خود را پاك كند و آن را به تقوا پرورش دهد، و براى ديدن حقايق به تلاش بپردازد، در اين هنگام خدا براى قلب او تجلّى پيدا مى‏كند و او خدا را به نور ايمان مى‏بيند و همه چيز را به نور خدا .[23]

و این مهم اتفاق نمی افتد مگر با تحقق شرایطی که از جمله آنها با توجه به آیه 100 سوره یونس می توان به دو مورد اساسی اذن الهی وعقل اشاره کرد :

 « وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ و يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ ؛ هيچ كس نمى‏تواند ايمان بياورد مگر به اذن خداوند، و پليدى را قرار مى‏دهد بر آنان كه تعقّل نمى‏كنند ».[24]
  در ادامه به بررسی این موارد به تفصیل در آیات و روایات پرداخته می شود .

اذن الهی

اذن خدا اين است كه اسباب و امكانات آن را فراهم كند، انسان را توفيق دهد و كار را بر او آسان سازد.[25]

اذن الهی و اختیاری بودن ایمان

خداوند زندگى را خلق كرده تا در آن مردم را بيازمايد و ماده آزمايش را ايمان قرار داده است خداوند تعالى در امر ايمان مردم را آزادى داده است. خدا مى‏توانست همان گونه كه به بندگان خويش نعمت بينايى داده است نعمت ايمان هم مى‏داد. و هم چنان كه روز را روشنى داده دل او را نيز به نور ايمان روشن مى‏ساخت. ولى خدا چنين نكرد .زیرا اين كارى است كه با حكمت آزمايش منافات دارد. آزمايش زمانى صورت مى‏گيرد كه در سايه آزادى به عمل آيد .[26]  که در دو آیه ذیل این مسئله به روشنی بیان شده است : «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ؛ و اگر پروردگارتو مى‏خواست تمام آنها كه در روى زمين هستند همگى (از روى اجبار) ايمان مى‏آوردند، آيا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟ (ايمان اجبارى چه سودى دارد؟!)»[27]

«وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ ؛ (اما) هيچ كس نمى‏تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا (و توفيق و يارى و هدايت او) و پليدى (و ناپاكى كفر و گناه) را بر آنها قرار مى‏دهد كه تعقل نمى‏كنند. » [28]

آیه ی «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ ...»[29]  نشان می دهد که ايمان وقتى ارزش دارد كه از روى اراده و اختيار باشد و اگر از روى ناچارى باشد، ارزش و اعتبارى ندارد . هم­چنين اگر از روى اجبار باشد و خداوند با اراده تكوينى خود بندگان را مجبور به ايمان كند، باز ارزش ندارد.

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد :
1. ممكن است در بدو  نظر چنين تصور شود كه آيه اول و دوم با هم منافاتى دارند ، زيرا آيه نخست مى‏گويد خداوند كسى را اجبار به ايمان نمى‏كند، در حالى كه آيه دوم مى‏گويد تا فرمان و اراده پروردگار نباشد كسى ايمان نمى‏آورد .

 

ولى با توجه به يك نكته اين منافات ظاهرى و ابتدايى بر طرف مى‏شود . [30] وآن اينكه ما عقيده داريم كه نه" جبر" صحيح است و نه" تفويض" و واگذارى مطلق، يعنى نه چنان است كه مردم در اعمال خود مجبور و بى اختيار باشند، و نه چنان است كه به تمام معنى به حال خود واگذار شده باشند، بلكه در عين آزادى اراده باز نياز به امداد الهى دارند، زيرا اين آزادى اراده را خدا به آنها مى‏دهد، عقل و خرد و و جدان پاك از مواهب او است، ارشاد پيامبران و هدايت كتب آسمانى نيز از ناحيه او مى‏باشد، بنا بر اين در عين آزادى اراده باز هم سرچشمه اين موهبت و آنچه محصول آن است از ناحيه خدا است .

2.  آخرين جمله آيه اخير يعنى« وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ » هرگز نبايد به معنى جبر تفسير شود، چرا كه جمله «لا يعقلون» دليل بر اختيار آنها است، يعنى نخست افرادى از تعقل و تفكر و انديشه سرباز مى‏زنند، سرانجام به اين مجازات گرفتار مى‏شوند كه « رجس » و پليدى شك و ترديد، و تاريك‏دلى، و بينش نادرست، بر آنها چيره مى‏شود، تا آنجا كه توانايى ايمان از آنها سلب مى‏گردد، ولى بايد توجه داشت كه مقدمات آن را خودشان فراهم كرده‏اند، در واقع در چنين مواردى اذن و فرمان الهى براى ايمان وجود ندارد .

به تعبير ديگر اين جمله اشاره به آن است كه اذن و فرمان خدا بى حساب نيست، آنها كه لايق و شايسته‏اند مشمول آن مى‏شوند، و آنها كه نالايقند محروم خواهند شد.[31]

لطف الهى و توفيق ايمان، شامل اهل خرد و تعقّل مى‏شود و آنكه با اختيار خود فكر و تعقّل نكند، مشمول قهر الهى مى‏شود. «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» و عقل سالم، زمينه‏ساز ايمان است و بى‏ايمانى، نشانه‏ى بى‏خردى است. «... لا يَعْقِلُونَ»[32]
 همچنین آنچه موجب نجات از عذاب الهی بوده عقل است که برخی با سوء اختیار خود آن را از دست داده اند : « لو كنّا نسمع أو نعقل ما كنّا في أصحاب السعير ؛ اگر گوش شنوا مي‌داشتيم يا تعقّل مي‌كرديم، جزو اصحاب جهنّم نمي‌بوديم.»[33]

عدم تعقل عامل نفاق و کفر

«وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ ؛ و مثل كافران در شنيدن سخن انبيا و درك نكردن معناى آن، چون حيوانى است كه آوازش كنند. از آن آواز معنايى درك نكرده، جز صدايى نشنود و كفّار هم از شنيدن و گفتن و ديدن حق، كر و لال و كورند، زيرا عقل خود را به كار نمى‏بندند.»[34]

چگونگی تاثیر عقل در کسب ایمان

1. تواضع در برابر حق

تواضع در برابر حق از نشانه های عقل است : «لكلّ شي‏ءٍ مطيّةٌ و مطيّة العاقل التواضع  ؛ هر چيزي براي به مقصد رسيدن، مركبي دارد و مركب عاقل، تواضع است. » ، «يا هشام! إنّ لقمان قال لابنه: تواضَعْ للحقّ تكن أعقل النّاس  ؛ اي هشام! لقمان، پسر خويش را چنين اندرز گفت: در مقابل حق تواضع كن تا عاقل‌ترين مردم شوي.»[35]

2. عقل چراغ هدایت

عاقلان کسانی هستند که از بهترین آراء پیروی می کنند  «فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه أُولئك الّذين هديهم الله و أُولئك هم أُولوا الألباب؛ به بندگان من كه سخن‌ها را مي‌شنوند و بهترين آن را تبعيت مي‌كنند، بشارت بده، آنان كساني هستند كه خدا  هدايت­شان كرده و آنان صاحبان خرد هستند .»[36]

كوتاه سخن اينكه: هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه بشهادت آيات متعددى از خود قرآن" هدايت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بين بردن زمينه‏هاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.

و اين فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفيق مى‏گذاريم) يا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفيق مى‏گذاريم) نتيجه اعمال خود انسانها است كه اين امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفيق هدايت مى‏دهد و يا از كسانى توفيق را سلب مى‏كند نتيجه مستقيم اعمال خود آنها است.[37]

 پس هدایت هر کسی بسته به میزان بهر مندی او از عقل است ، اگر انسان از این موهبت الهی استفاده نماید به راه راست هدایت یافته و به سبل سلامت دست می یابد و گرنه  دچار گمراهی آشکار خواهد شد .

راه تحقّق عمل صالح

اسلام همه جا عمل صالح را ميوه درخت ايمان مى‏شمرد، عمل هميشه پرتوى از نيات و عقايد آدمى است، و هميشه شكل و رنگ آن را به خود مى‏گيرد. نيت‏هاى ناپاك ممكن نيست عمل پاكى به وجود آورد، و محصول مفيدى از خود نشان دهد، چه اينكه عمل باز تاب نيت است. [38]

عمل برای صالح شدن باید دارای حسن فعلی و فاعلی باشد. حسن فعلی با اطاعت از خدا تحقق می یابد و حسن فاعلی با خلوص نیت. علاوه بر این، یکی دیگر از شروط قبولی اعمال، پذیرش ولایت اهل بیت است لذا عملی صالح است که همراه با ولایت باشد. اکنون برای روشن شدن بحث ،موارد مطرح شده  به تفصیل بررسی می گردد.

اطاعت

اطاعت از ریشه طوع به معنی  انقياد است، طاعت نيز بدان معنى می باشد ليكن بيشتر در فرمانبرى و اطاعت بكار رود .[39]

طاعت و فرمانبری زمانی معنا می یابد که امری در کار باشد . و خداوند متعال هم در قرآن کریم بندگان خود را مورد خطاب قرار داده و به ایشان امر می کند، اما باید دید امر خداوند چگونه امریست و به چه چیزهایی امر می فرماید .  درآيه 90 سوره نحل این چنین آمده است : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون؛ همانا خداوند به عدل و احسان و پرداختن حق خويشاوند فرمان مى‏دهد و از كار ناشايست و كار ناپسند و ستم باز مى‏دارد. شما را پند مى‏دهد، باشد كه شما پند گيريد. »[40]

شايد بتوان گفت كه اين آيه جامع‏ترين آيه درباره اصلاح جامعه بشرى و ايجاد يك جامعه سالم و سعادتمند بر اساس حاكميّت ارزش‏هاى اخلاقى، بوده باشد. آنچه يك جامعه براى رسيدن به قلّه خوشبختى و عظمت به آن نياز دارد در اين چند جمله كوتاه آمده است، و اگر اين آيه به عنوان يك قانون مورد عمل قرار گيرد، در اصلاح ساختارهاى فردى و گروهى و تنظيم درست روابط اجتماعى و پيدايش جامعه‏اى برتر نقشى تعيين كننده خواهد داشت.

اطاعت از خدا، شرط عمل صالح

بر عنايت الهى واجب است كه مجتمع بشرى را به سوى تعاليمى كه مايه سعادت او است و او را به كمال لايقش مى‏رساند هدايت كند، و اين همان هدايت به طريق وحى است كه در اين مرحله عقل به تنهايى كافى نيست، و خداى تعالى نمى‏بايد تنها به دادن عقل به بشر اكتفاء كند .[41]
 در مباحث گذشته بیان شد که متعلق امرخداوند همه خوبی هاست و عمل به این امور در آیات و روایات عمل صالح نام دارد پس یکی از شروط اصلی تحقق عمل صالح ، اطاعت می باشد که در این قسمت بدان پرداخته می شود .  اکنون که مشخص گردید هر امرخداوند حکیم معروف است و تمامی نواهی او منکر، پس هر آنچه را که از بندگان می خواهد ، همگی به خاطر سعادت ایشان می باشد پس به حکم عقل ، هر کسی که خواستار رسیدن به کمال و عاقبت نیکوست ، می بایست در مقابل امر پروردگارش مطیع باشد .

«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ  ؛بگو : خدا و فرستاده او را اطاعت کنید پس  اگر روی گرداندند پس حتما خداوند کافران را دوست ندارد.»[42]
اطاعت فرمانبرى از فرمان «امر و نهى» كسى است كه مطاع و ولىّ شناخته شده است.

اطاعت مقصد عبادت است: «غاية العبادة الطاعة» اطاعت كردن بسيار دشوارتر از عبادت كردن است. چه بسا انسان­هايي كه اهل عبادت، تهجّد و... هستند، اما اهل اطاعت دائمي، محض و بي‏چون و چرا نيستند . امام صادق(عليه‌السلام)  فرمود: هنگامي كه ابليس مأمور به سجده بر آدم (عليه‌السلام)شد، گفت: پروردگار من! به عزّتت سوگند ، اگر مرا از سجده بر آدم معاف كني، به گونه‌اي تو را عبادت خواهم كرد كه كسي مانند آن عبادت نكرده است. خداي متعال فرمود:
من دوست دارم آن‏گونه كه خودم مي‏خواهم اطاعت شوم(نه آن‏گونه كه تو مي‏خواهي).
بنابراين، ارزش عبادت نيز به اطاعت است، يعني اگر عبادت، مقرون به اطاعت و ناشي از آن نباشد، ارزش ندارد .[43]

بر این اساس عمل مورد قبول و یا همان عمل صالح، صرفا عملی است که در راستای اطاعت خدا باشد و از آنجا که خداوند جز به خوبی­ها امر نمی­کند، عمل صالح عملی خواهد بود که دارای حسن فعلی است.

- اخلاص

لازمه­ی عمل صالح ، داشتن اخلاص است که از انگیزه الهی نشأت می گیرد  و انسان را به دیدار پروردگار خویش نایل می سازد . در ادامه نقش اخلاص در تحقق عمل صالح مورد بحث و بررسی قرار می گیرد .

3-3-1 - نیت مقدمه عمل

« قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ»[44]بگو همه اعمّ از خدا و بندگان برحسب اقتضاى ذات خود عمل مى‏كنند، يعنى هر عملى مشتمل بر نيّتى است كه مقتضاى ذات و طبيعت عمل كننده است، كه نيّت نشان دهنده ی حال انسان و طبیعت اوست .[45]

و به بیانی دیگر؛ هر كس بر ساختار و خُلق و خوى خويش عمل مى‏كند .
 «شاكله»، به معناى ساختار و بافت روحى انسان است كه در اثر وراثت و تربيت و فرهنگ اجتماعى براى انسان پيدا مى‏شود.

خلوص نیت

اخلاص آن است كه محرك انسان از هر گونه شائبه غير الهى پاك باشد و مى‏توان نام آن را     "توحيد نيت" گذاشت، يعنى در تمام برنامه‏ها تنها به پروردگار و رضاى او انديشيدن. [46]

نیت باید بر عمل صالح پيشى گرفته باشد، چرا که نيت صالح است كه به عمل رنگ شايستگى مى‏دهد، و بدون آن اين شايستگى و صالح بودن، هر اندازه هم كه ظاهر عمل سالم و شايسته بوده باشد، از عمل حذف مى‏شود.[47]

و بعد از مساله نيت روى" اخلاص" تكيه شده است كه اگر آن باشد، عمل فوق العاده پر ارزش و الا فاقد ارزش خواهد بود .

و چه بسا عبادت اندكى كه جز اخلاص، چيزى در آن نباشد. و اين موجب نجات انسان شود. و لذا پيامبر اعظم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنان­كه در كتاب جامع الاخبار روايت مى‏كند مى‏فرمايد : «ان اللّه لا ينظر الى صوركم و اعمالكم، و انما ينظر الى قلوبكم و نياتكم ؛ محققا خداى عليم به صورت ظاهرى و اعمال شما نظر نمى‏كند. جز اين نيست كه به قلب‏ها و نيت‏هاى شما نظر مى‏كند .» يعنى ثواب پاداش نيك شما را به اندازه اخلاصى كه در عبادت و عمل خير خود داشته باشيد عطا مى‏كند.[48]

ولایت
ولایت و رهبری  اساسی­ترین دلیل و راهنمای بندگان خداوند متعال است که به واسطه آن عملی پذیرفته می شود و در جهت شایسته قرار می گیرد . در این مجال این امر ضروری بررسی می گردد.

3-4-1- مفهوم ولايت 

«ولايت» واژه‏اي عربي است كه از كلمه «وَلْي» گرفته شده است. «وَلْي» در لغت عرب ‏‏ يعنى دوستى و صميميت كه دو معنى از آن‏ها حاصل ميشود و اين معنى يعنى دوستى براى نزديكى، مكانى، نسبى، دينى، بخشش و يارى كردن و اعتقاد و ايمان بكار می رود.[49]

همان­طور که  ابن فارسنیز ریشه صحیح لغوی ولایت (ولی) را به معنای قرب ، نزدیکی ، اتصال و پیوند دو یا چند شیء دانسته است.[50]

 در واقع وقتی دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آنچنان نزدیک باشند که میان آنها فاصله ای وجود نداشته باشد ، عرب این حالت را «توالی» می نامد.[51] به گفته راغب وِلایت با كسره حرف (و) يارى كردن است ولى- وَلَايت- با فتحه حرف (و) سرپرستى است و نيز گفته شده هر دو واژه حقيقتش همان سرپرستى است كه كارى را بعهده بگيرند.[52]

ولایت اهل بیت

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛ اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! خدا و رسول و صاحبان امر خود را اطاعت كنيد. و اگر درباره چيزى به­نزاع پرداختيد حكم آن را به­خدا و رسول واگذار نمایيد»[53]

این آیه بیان می­کند که اطاعت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم عين اطاعت خدا مي­باشد. و اين معنا اولا از همين آيه كه اطاعت رسول را به­وسيله (واو) كه حرف عطف مي­باشد و براى جمع بين معطوف و معطوف عليه به­كار مي­رود عطف كرده استفاده مى‏شود و ثانيا از آيه 80 سوره مباركه نساء استفاده مي­گردد كه مي فرمايد:

« مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ؛يعنى اگر كسى چه مسلمان و چه كافر از رسولصلّى اللّه عليه و آله و سلم اطاعت كند محققا از خدا اطاعت كرده است. » مفهوم اين معنا اين است كه اگر كسى مطيع رسول نباشد مطيع خدا نبوده است.[54]

و در آیه مورد بحث « وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[55]لفظ اطِيعُوارا تكرار نكرد تا اشاره به تعيين اولوالامر باشد و اينكه اولو الامر، كسى است كه شأنش شأن رسول، و امر او امر رسول و طاعت او طاعت رسول باشد. تا اين­كه براى هر يك، طاعت غير از طاعت ديگرى نباشد .[56]

درفرهنگ اسلامى به رابطه‌اى كه بين اداره كننده، مدير و رهبر جامعه با مردم برقرار مى‌شود، ولايت اطلاق مى‌گردد... رابطه‌اى كه بين امت و امام برقرار مى‌شود، ايجاب مى‌كند كه امام حق رهبرى و فرمان دادن به مردم را داشته باشد و مردم نيز موظف باشند فرمان او را اطاعت كنند، و البته امام نیز درمقابل مردم حقوقى بر عهده خواهند داشت. [57]

ولایت، شرط عمل صالح

در تفسير آيه بيست و سوم سوره مباركه هود: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» ايمان را اختصاصا بيعت خاصّ ولوى كه با بيعت در دل سالك وارد مى‏شود و عمل صالح دخول در ايمان خاصّ بوده  و شرط شده است كه هيچ عمل صالحى بدون قبول ولايت و دخول ايمان در قلب محقّق نمى‏شود.[58]

تفسير عياشى: نقل از حضرت باقر عليه السّلام فرمود: « أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»‏ ؛ ميت كسى است كه عارف به­امام نيست مي­دانى منظور از مرده چيست گفتم بفرمایيد فرمود : مرده كسى است كه چيزى نمى‏داند ، او را با شناخت‏ امام‏ زنده مي­كنيم. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»‏ فرمود برايش امامى قرار مي­دهيم كه از او پيروى كند«كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»يعنى او مانند كسى كه امام را نمى‏شناسد.[59]

در آیه الکرسی هم «ظلمات» بدین معنا آمده است :«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ؛ اما كسانى كه كافر شدند، اولياء آنها طاغوت هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمت­ها بيرون مى‏برند »[60]

پس کسی که امامش را نشناسد و عارف به حق او نباشد، (یعنی فاقد عنصر ولایت باشد) مانند کافر در ظلمت است و همان گونه که از کافر به خاطر نبود ایمان، عملی پذیرفته نیست، عمل چنین فردی نیز به خاطر عدم پذیرش ولایت و امامت، مورد پذیرش نخواهد بود.

نتیجه گیری

      در رساله حاضر، موضوع "راه رسیدن به حیات طیبه" مورد بررسی قرار گرفت که در فصل اول به کلیات طرح و مفاهیم آن پرداخته شد که از جمله این مفاهیم حیات بود و کاربردهای حیات در قرآن مطرح گردید که یکی از این کاربردها ، حیات طیبه است که در سایه قلب آرام و قناعت می باشد و در این نوع از حیات ، انسان دلی آرام و روحی مومن داشته و به نور خدا می بیند­، مشمول دعای فرشتگان و تأییدات الهی است اینگونه افراد خوف و حزنی ندارند .

در فصل دوم بیان گردید که کسانی به این مرتبه از حیات می رسند که مومن و نیکوکار باشند و ایمان حاصل نمی شود مگر با اذن الهی و عقل همان طور که در آیه97 سوره مبارکه نحل آمده است :  « وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ و يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ ؛ هيچ كس نمى‏تواند ايمان بياورد مگر به اذن خداوند، و پليدى را قرار مى‏دهد بر آنان كه تعقّل نمى‏كنند » اذن الهی سبب اجباری بودن ایمان نمی شود چرا که فقط شامل حال افرادی می شود که از نعمت ها و استعدادهای خدادادی به نحو احسن استفاده نموده اند یکی از این مهم­ترین نعمت­ها ، عقل می باشد و آن­چنان است که ، طبق آیه هر که را عقل نباشد خداوند رجس و پلیدی که همان کفر است بر وی قرار می­دهد . چون عقل موجب تواضع می شود ، هرکسی را که عقل بیش­تر باشد ،  گرایش او به ایمان بیش­تر و به هدایت نزدیک­تر است چرا که راه  او با چراغ عقل روشن است.

و در فصل آخر راه تحقق عمل صالح که مهم ترین آنها اطاعت، اخلاص و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) بود مورد مطالعه قرار گرفت و معلوم گردید برای اینکه عمل ، صالح شود هم حسن فعلی لازم است و هم حسن فاعلی، و منظور از حسن فعلی همان اطاعت است که بارها در قرآن مورد تأکید قرار گرفته و خداوند متعال بدان امر کرده است و دانستیم که امر خدا ، مطلق خوبی­هاست ، پس اطاعت هم امری واجب و مطلوب است. و منظور از حسن فاعلی اخلاص می باشد ، که روح عمل صالح بوده و  نیّت بر آن مقدم گردیده :  « الاعمال بالنّیات » و اما مهم­تر از همه ی این موارد ، ولایت اهل بیت(علیهم السلام) می باشد که شرط پذیرش هر عمل است ، تا ولایت نباشد عمل صالح نمی­گردد .

-----------------------------------------------------------------------------------------

1. حسين بن محمد، راغب اصفهانى، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏، غلامرضا،خسروى حسينى، ج1، چاپ دوم‏،تهران‏،  مرتضوی ،1374 ،ص 569

2. على اكبر، قرشى بنايى، قاموس قرآن‏، ج2،: چاپ ششم‏ ،،تهران، دار الكتب الاسلامية ، 1412 ، ص 10  و محمد بن مكرم ،ابن منظور، لسان العرب‏ ، مير دامادى، جمال الدين‏،15، سوم‏ ، بیروت ،  دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر  ،1414 ،

3. حسن‏، مصطفوی ، تفسير روشن‏، ج7، چاپ اول‏، تهران ، مركز نشر كتاب‏،  1380 ، ص153

1.  على اكبر، قرشى بنايى، همان کتاب، ج4، ص 257

2. حسين بن محمد، راغب اصفهانى، همان کتاب،ج 2، ص506

3. حسن‏، مصطفوی ، همان کتاب ، ص 151

4. خليل بن أحمد، فراهيدى، كتاب العين، ج7، چاپ دوم‏، قم‏، نشر هجرت‏،1409 ق‏، ص 461

5.محمد بن مكرم ،ابن منظور،همان کتاب،ج 1، ص563

1.سوره روم (30) آیه 50    

2. سوره انفال (8) آیه 24        

3.سوره بقره (2) آیه 154

4.سوره بقره (2) آیه  28

5. سوره بقره (2 ) آیه 179 ؛ محسن‏، قرائتى، تفسير نور ،ج 1 ، چاپ  يازدهم‏، تهران‏، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن‏،1383 ش ، ص 277‏

 6 .همان کتاب ،ج 3، ص 236 ؛ سوره نحل (16) آیه 97

 7. همان کتاب ،ج 6، ص451

1.سوره فرقان (25) آیه 58 ؛ سید محمد باقر، موسوی همدانی ، ترجمه تفسیر المیزان ، ج 2، چاپ پنجم، قم ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1374 ش‏، ص504

1. عبدالله ، جوادی آملی ، همان کتاب  ،صص 163-164

2. سید محمد باقر، موسوی همدانی ، ترجمه تفسیر المیزان ، ص 493

 

1. سيدعلى اكبر، قرشى، تفسير احسن الحديث‏،ج 7، چاپ سوم‏، تهران‏، بنياد بعثت‏، 1377، ص 96

1.سوره حجرات (49 ) آیه 14

2.مترجمان، همان کتاب ‏ ، ج7 ،1377 ، ص 445

3. سوره نمل (27) آیه 14

3. مترجمان، همان کتاب ‏، ج 13 ‏، ص 449

1. سوره یونس(17) ، آیه 100

3. مترجمان ، ترجمه تفسیر جوامع الجامع ، با مقدمه آیت الله واعظ زاده خراسانی ، ج 3 ، چاپ دوم،مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آتانقدس رضوی ، 1377ش،ص 101

 

2. مترجمان، تفسير هدايت‏،ج 4 ، چاپ اول‏، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1377 ، ص379

3. سوره یونس (10) آیه 99                        

1. سوره یونس(10) آیه 100

2.سو ره یونس(10)، آیه99

1. ناصر،مكارم شيرازى ، همان کتاب ، ج 8، 390

2. ناصر ، مكارم شيرازى ، همان کتاب ، ج 8، 391

1.محسن‏، قرائتى ، تفسير نور ،ج 5 ، چاپ يازدهم‏، تهران‏، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن‏،1383 ش‏ ، ص 267

 

3. سوره ملک (67) آیه 10

2. سوره بقره (2) آیه 171

1. عبدالله ، جوادی آملی ،ادب فناي مقربان ، محقق : محمد ،صفایی،  جلد2 چاپ پنجم ، اسراء ، 1388، قم ، ص 30                                                                                                               

1.سوره زمر  (39 )آیه 17و18 

1.ناصر ، مكارم شيرازى، تفسير نمونه ، جلد 1، چاپ اول‏ ، تهران‏، دار الكتب الإسلامية ، 1374 ، ص: 151-152

 

1.ناصر ، مكارم شيرازى، همان کتاب ، ج 7، ص 317

1. على اكبر، قرشى بنايى، همان کتاب، ج4، ص 248

1.سوه نحل (16) آیه 90

1. سید محمد باقر، موسوی همدانی ، همان کتاب  ، ج 10 ،ص 390

2. سوره آل عمران (3)آیه 32

1. عبدالله ، جوادی آملی ، همان کتاب، ج 3، ص 332

1.اسراء (17) آیه 84

2.رضا ، خانی ، حشمت الله ، ریاضی ، ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده ، جلد8  ،چاپ اول ، مرکز چاپ وانتشارات دانشگاه پیام نور ، 1372 ، تهران ،ص 331

6. .سوره بقره (2) آیه 139 

3.مترجمان، تفسير هدايت‏،ج6 ،چاپ اول‏، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1377 ش‏،ص 406

2. محمد جواد ، نجفى خمينى، همان کتاب‏، ج‏11 ، ص:48 -47

1. حسين بن محمد، راغب اصفهانى، همان کتاب ‏،ج4 ،ص489

2.احمد ، ابن فارس، همان کتاب ، جلد 6 ، ص 141

3. فرج الله ، هدایت نیا و  و دیگران، ولایت مطلقه فقیه، حکومت مطلقه ،تمایزات و تفاوت ها، بیت الاحزان فاطمه (سلام الله علیها) ، چ : اول ، قم ، 1392، ص 19

4.حسين بن محمد، راغب اصفهانى ، همان کتاب ‏، ج4 ،ص489

1.سوره نسا (4) آیه 59

2.نجفى خمينى محمد جواد ، تفسير آسان‏، ، جلد 3، چاپ اول‏ ، انتشارات اسلاميه‏، 1398 ، تهران‏،ص: 277    

3.سوره نسا (4) آیه 59   

4.رضا ، خانی ، حشمت الله ، ریاضی ، ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده ، مرکز چاپ وانتشارات دانشگاه پیام نور، ج4 ،چاپ اول ، 1372 ، تهران ص: 113  

1. محمد تقی،  مصباح یزدی ،  در پرتو ولايت ، نگارنده: محمدمهدي نادري قمي، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) ،1383،  قم ،ص 273)

1. رضا ، خانی ، حشمت الله ، ریاضی ، همان کتاب ، ج‏7، ص:4

4.محمد باقر بن محمد تقى، مجلسى، بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار)،ج1، چاپ دوم، تهران، 1363ش.ص227

1.ناصر ، مكارم شيرازى، همان کتاب، ج 2، ص 285