کد مطلب: 107891 تعداد بازدید: ۲۶۵

بررسی تطبیقی سیره سیاسی امام علی(علیه السلام) و معاویه از منظر نهج البلاغه

جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۸:۳۸:۵۷
نشستی با حضور سرکار خانم اسلامی خوش؛ کارشناس علوم قرآنی و کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی، در تاریخ 10 خردادماه برگزار گردید.

گزارش تفصیلی نشست «بررسی تطبیقی سیره سیاسی امام علی(علیه السلام) و معاویه از منظر نهج البلاغه»

این نشست با حضور سرکار خانم اسلامی خوش؛ کارشناس علوم قرآنی و کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی، در تاریخ 10 خردادماه برگزار گردید. شرح تفصیلی نشست جهت استفاده بزرگواران از محتوای نشست تقدیم می گردد:

مفهوم سیره

واژه « سیره»  اسم مصدر از « سیر » است. « سین و یاء و راء » ریشه ای است که بر«گذشتن »  و « روان شدن » و«حرکت کردن»  دلالت می کند.  « سیره» نوع حرکت است لذا اهل لغت در توضیح معنای آن گفته‌اند : «سیره» ، طریقه ، هیأت و حالت است  و نیز آن را سنت ، مذهب، روش، رفتار، راه و رسم ، سلوک و طریقه معنا کرده اند ؛ و از «سیره فرد» به صحیفه اعمال او و کیفیت رفتارش میان مردم تعبیر کرده‌اند.

« سیره » در واقع اصولی است پایدار که تعیین کننده سبک رفتار در حوزه‏ای معین باشد.

مفهوم سياست

 واژه «سياست» از حيث لغت و كاربردهاى مختلف، معانى گوناگونى دارد، از جمله حكم راندن،اداره كردن امور مملكت، عدالت و داورى و ارشاد مردم به راه راست كه هدايت كننده باشد، فن حكومت و اداره  امور داخلی  و خارجى كشور.

از نظريه‌پردازان سياست را به معناي «علم قدرت» دانسته و سیاست را به معنی قدرت گرفته‌اند . برخي ديگر از نظريه‌پردازان غربي سياست را به معناي «علم دولت» دانسته‌اند.

سياست در اسلام علمي است كه به وسيله آن جامعه اسلامي به سوي سعادت حقيقي رهبري و هدايت مي‌شود، جامعه‌اي كه خير و صلاح انسان‌ها در آن است.

مقصود از سیره سیاسی

         «سیره» هما‌نطورکه گفته‌شد همان نوع و سبک رفتار است. سیاسی ، منسوب و مربوط به سیاست است، کسی که به امور سیاسی پرداخته و سیاست را پیشه خود سازد. با در نظرگرفتن این معانی ، به اجمال می‌گوییم مقصود ما از «سیره سیاسی» در این پژوهش ، سبک و متد اداره مردم و شیوه‌هایی است که جهت رهبری و هدایت مردم به‌کار گرفته می‌شود.

مبانی نظری و عملی سیاست از منظر حضرت علی(علیه السلام)و معاویه

آخرت گرایی امیرالمؤمنین علی (علیه اسلام)

سیاست امیر المؤمنین علی (‌علیه السلام)سیاستی آخرت گرا است. ایشان دنیا را تنها گذرگاه می داند؛ گذرگاهی که بیش از موقعیتش بدان پرداختن، موجب خسران است . حضرت در نکوهش دنیا فرموده است : « إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا، فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ. أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ؟ أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ؟ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ ؛ اى دنيا از من دور شو، افسارت را به پشتت افكندم. من خود را از چنگالهايت رها كردم و از دامهايت بيرون افكندم و از آن پرتگاهها كه بر سر راه من كنده اى اجتناب كرده ام. آن گردن فرازانى كه با دليريهايت فريفتى، اكنون كجايند آن مردمى، كه به زرق و برقهايت مفتون ساختى، چه شدند آرى همه در گور خفته اند.»

فراخوانی  أمیرالمؤمنین علی (‌علیه السلام)  به آخرت گرایی به معنای ترک دنیا و رفع مسؤولیتهای سیاسی و اجتماعی نیست. از منظر أمیرالمؤمنین علی (‌علیه السلام)  ، دنیا و آخرت مکمل یکدیگرند و سرنوشت انسانها دردنیا شکل می گیرد. از اینرو، حضرت دنیا را پل آخرت می داند. أمیر المؤمنین علی (‌علیه السلام)به مدیرانش سفارش کردکه از قیامت غافل نباشند.

دنیا زدگی معاویه

معاویه این واقعیت را آشکارا بیان می کرد وبه آن افتخار می کرد چنانکه وقتی به مدینه آمد خطاب به مردم گفت : «أيها الناس، إنّ أبا بكر رَضِي اللّه عَنه لَم يَرِد الدّنيا وَ لَم تَرده، وَ أمّا عُمَر فَأرادَته الدنيا وَ لَم يَرِدها، وَ أمّا عُثمان فَنالَ مِنها وَ نالَت مِنها، و أمّا أنا فَمالَت بي و مِلت بِها، وَ أنا إلينها فَهي أُمّي و أنا إبنَه؛ای مردم ، همانا ابوبکر-رضی الله عنه- دنیا را نخواست و دنیا هم او را ا نخواست، واما عمر دنیا او را خواست ولی او دنیا را نخواست و اما عثمان از دنیا بهره گرفت و دنیا هم از او بهره ها ساخت و لکن من پس دنیا به سوی من آمد و من نیز به سوی او شدم پس دنیا مادر من است و من فرزند دنیا هستم »

تکریم انسان مبنای امیرالمؤمنین علی (علیه اسلام)

           امیر المؤمنین علی (‌علیه السلام) به کرامت ذاتی انسان ها معتقد بود و بر اساس کرامت انسان با مردم رفتار می کرد. میزان اهمیّت ارزش افراد در نظر حضرت، بر سیره حکومتی ایشان تأثیری تعیین کننده داشت. در نگاه امام علی (‌علیه السلام)انسان ها بدون توجه به دین و اعتقادشان «کرامت» دارند و حکومت باید به ارزش انسانی آنان احترام بگذارد. این مسأله به طور کامل در آغاز نامه حضرت به «مالک اشتر» آمده است. امام مردم را دو دسته می داند، یا برادران دینی زمامدارهستند و یا در خلقت با او برابرند؛ بر این اساس به «مالک اشتر» توصیه می کند با مردم همچون جانور درنده برخورد نکند و خوردنشان را غنیمت نشمارد.[1]

از منظر امام علی (‌علیه السلام)، سزاوار نیست که انسانی، در نزد کسی کرنش کند و یا انسانی همانند خویش را ارباب خود بداند و بخواند.حضرت در این زمینه به فرزندش حسن (علیه السلام) می نویسد:« وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً؛ بردۀ هیچ کس مباش؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است.»[2]

آزادگی، در کنه وجود آدمیان پدید آمده و هیچ کس را یارای زدودن آن نیست.انسان  باید این امتیاز الهی را پاس دارد و در نزد هم نوع خود  سر خم نکند. «سید رضی» در نهج البلاغه آورده است: آن گاه که امیرالمؤمنین علی (‌علیه السلام)در مسیر خویش به سوی «شام»، به شهر «انبار» رسید، بزرگان انبار (همراه با مردم) در جلوی مرکب علی (‌علیه السلام)دویده و این گونه امام علی (‌علیه السلام)را احترام می کردند. امیرالمؤمنین علی (‌علیه السلام)فرمود : « مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ ؟ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي [أُخْرَاكُمْ] آخِرَتِكُمْ؛ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار؛ اين چه كارى بود كه كرديد؟ گفتند: اين خُلق و خوى ما است كه امیران خود را به این روش احترام مى نماييم، پس فرمود: سوگند به خدا امیران شما در اين كار سود نمى برند و شما با این کار خود را در دنيایتان به سختی و در آخرتتان به بدبختى گرفتار مى سازيد.»[3]

سیاست « تحمیق » مبنای معاویه

       یکی از شاخصه های تکریم مردم از سوی زمامدار ،‌صداقت با مردم و کتمان نکردن حقایق جامعه از آنهاست. دروغ نگفتن حاکم به مردم خود، در واقع رعایت مرتبه والایی از تکریم آنان است.از این رو امیر المؤمنین علی (‌علیه السلام) معاویه را بارها به خاطر عدم صداقت با مردم سرزنش نموده است.

هنگامى كه ياران معاويه در «صفين» بر آب فرات غلبه يافتند و آب را به روى اصحاب امیرالمؤمنین علی (‌علیه السلام)  بستند: ایشان درضمن سخنانی فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّة ؛ آگاه باشيد كه معاويه عدّه قليلى از گمراهان و نادانان را بكار زار آورده و حقيقت امر را (كه جنگ براى بدست آوردن سلطنت و رياست است) از آنان پنهان نموده (و خونخواهى عثمان را بهانه قرار داده) تا اينكه آنها گلوهاى خود را هدف (تيرهاى) مرگ قرار داده اند. »[4]

 

حق مداری امیرالمؤمنین علی (علیه اسلام)

     تمام اندیشه های امیر المؤمنین علی (‌علیه السلام)  از قرآن و سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) اقتباس شده است. امام علی (‌علیه السلام) به طور کلی تابع فرمان های الهی بود و اصول اخلاقی را در زندگی فردی و سیاسی خود کاملاً رعایت می کرد. جوهر اندیشه های اخلاقی امام علی (‌علیه السلام)  تفکیک مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است.

«عبد اللّه ابن عبّاس» می  گوید: «در ذى قار (موضعى است نزديك بصره) بر امير المؤمنين (‌علیه السلام)   وارد شدم هنگاميكه پارگى كفش خود را مى دوخت، پس به من فرمود قيمت اين كفش چند است؟ عرض كردم ارزشى ندارد. فرمود: سوگند بخدا اين كفش نزد من از امارت و حكومت بر شما محبوبتر است، لكن (من قبول چنين امارت و حكومتى نموده ام براى اينكه) حقّى را ثابت گردانم يا باطلى را بر اندازم.»[5]

حضرت علی (‌علیه السلام)در  عرصه سیاست و حکومت نیز اثبات حق و عمل به آن را وظیفه اصلی حاکم می داند حضرت درباره پیروی خویش از حق می فرماید:« مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ [مُنْذُ] أُرِيتُهُ؛ شكّ و دو دلى در حقّ (اصول و فروع دين مقدّس اسلام) ننمودم از آن هنگام كه به آن نموده شدم (آنرا دانستم).»[6]

 

 حق گریزی معاویه

      مبنای فکری و عملی «معاویه»‌ حاصل ویژگیها و ممیزات شخصیتی اوست. از منظرامام علی (‌علیه السلام)، «معاویه» فردی ،‌دنیا زده ، هواپرست ، قدرت طلب ، سرگردان در گمراهی و خود بزرگ بین و تمامیت خواه است.[7] امیرمؤمنان علی (‌علیه السلام)ریشة ادعاهای واهی ، برتری جویی ،‌ خلافت طلبی ، و فریبکاری معاویه را در حق گریزی او می دانست

 

مفهوم وجایگاه سیاست از منظر حضرت علی (علیه السلام)و معاویه

سیاست در اندیشه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)

     سياست در انديشه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)  به مفهوم هدايت و رهبري است . درمنظر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)  سياست به هیچ وجه به مفهوم قدرت مداري ، خود رأیی ،‌تحکّم و تجبّر نیست بلکه تدبیر صحیح امور در جهت خدمت به مردم ، تحقق عدالت و فراهم آوردن زمینة تربیت است. علی(علیه السلام)  هرگز به قدرت و حکومت وابسته نبود و قدرت و حکومت را – به خودی خود- از لنگه کفشی پاره و بی بها[8] و از آب بینی بز،[9] برگ جویده شده در دهان ملخ[10] و دانة‌ حنظل تلخ[11] و استخوان خوک در دست جذامی[12] و پرخشکیده گیاه[13] ، بی ارزش تر و بی بهاتر می دانست.[14] 

سیاست در دیدگاه معاویه

       سیاست در اندیشه « معاویه» چیزی نبود جز بدست آوردن زمام حکومت ، به هر شکلی که هست و گردانیدن آن بر طبق هدف وخواست خودو حفظ آن به هر روشی که به سود و مصلحت خود می داند. سیاست به این مفهوم ، سیاستی ماکیاولیستی[15] است.

 

بر این اساس بود که علی(علیه السلام)  ، معاویه را که به هر بهایی حافظ قدرت و حکومت بود ، سیاستمدار نمی دانست. حضرت در این باره فرموده است: «وَ للَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ  كُفَرَةٌ ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ  يُعْرَفُ بِهِ

يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة؛ سوگند به خدا معاويه از من زيركتر نيست ، و ليكن او بي وفائى و خيانت كرده و معصيت و نافرمانى مى نمايدو اگر مكر و بي وفائى نكوهيده نبود،  من زيركترين مردم بودم، ولىهر مكر و بي وفائى گناهى است ، و هر گناهى نافرمانى است ، و روز قيامت براى هر عهد و پيمان شكنى پرچم و نشانه اى است كه به آن شناخته مي شودو سوگند به خدا من غافلگير نمى گردم تا در باره ام مكر و حيله بكار برند  و در سختى و گرفتارى عاجز و ناتوان نمى شوم »[16]

 

اهداف سیاست از منظر حضرت علی (علیه السلام)و معاویه

  عدالت

       اساساً امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)حکومت را برای تحقق عدالت پذیرفت. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)عدالت را هدف اساسی حکومت می دید و برپایی عدالت را بالاترین ارزش می دانست و برنامه هایش جهت گیری عدالت خواهانه داشت. حضرت ،‌عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی را از هر خدمت اجتماعی و اقتصادی، برتر می دانست و اعتقاد داشت که اگر عدالت همه جانبه برپا شود، نیازی به دستگیریهای اقتصادی و اجتماعی که ناشی از ظلم وستم اقتصادی و اجتماعی است ، نمی باشد.[17] شخصی نزد علی(علیه السلام)آمد و از آن حضرت پرسید :‌« أَيُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟؛‌عدل بهتر است یا بخشش؟ حضرت فرمود : الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا  وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ  وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ  فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا؛ عدل امور را در جایگاه خود قرار می دهد و بخشش امور را از جهتشان خارج می کند و عدل تدبیر کننهده همه مردم است و بخشش به سود افراد خاصی است پس عدل شریفترو با فضیلت تراز بخشش است.»[18]

امنیت

       امنیت یکی از اساسی ترین نیازهای جامعه بشری است.  فراهم کردن امنیت در همه موارد آن از جمله امنیت فردی ،‌امنیت اجتماعی ،‌امنیت سیاسی ، امنیت فکری ،‌امنیت معنوی ، امنیت فرهنگی ،‌امنیت اقتصادی ،امنیت شغلی، امنیت قضایی و امنیت مرزی از اهداف مهم حکومت است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)  از همان ابتدای به دست گرفتن حکومت، به این امر مهم اهتمام داشت و مواضع روشن خود را در لزوم فراهم کردن امنیت در وجوه مختلف آن بیان نمود. آن حضرت در همان ابتدای شکل گیری حکومت خود ،هیچ کس را برای گرفتن بیعت اجبار نکرد و اجازه نداد که بیعت با وی به کسی تحمیل شود و امنیت فردی و سیاسی کسی مورد تجاوز قرار بگیرد و حکومت به تغلّب و تسلّط آلوده گردد. بیعت با امام کاملا آگاهانه صورت گرفت چنانکه فرمود :« لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً؛ بیعت شما با من بدون فکر و بی تدبیر نبود»[19]

حضرت علی (علیه السلام)  در راه فراهم کردن امنیت اجتماعی و سیاسی هرگونه خودکامگی و استبداد در عرصه حکومت را نفی کرد و زیر پا گذاشت، و در مناسبات حکومتی خویش فضایی سرشار از امنیت را فراهم کرد چنانچه در ضمن خطبه ای فرمود: « فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّی؛ و با من سخنانى كه با گردنكشان (براى خوش آمد آنها) گفته مي شود نگوييد، و آنچه را از مردم خشمگين (بر اثر خشم آنها) خوددارى كرده پنهان مى نمايند از من پنهان ننمائيد، و به مدارات و چاپلوسى و رشوه دادن (به زبان) با من آميزش نكنيد، و در باره من گمان مبريد كه اگر حقّى گفته شود دشوار آيد، و نه گمان در خواست بزرگ نمودن خود را (نمى خواهم با من مانند گردنكشان كه سخن حقّ بايشان نمى گويند رفتار نمائيد) زيرا كسى كه سخن حقّ را كه باو گفته شود ياد دادگرى و درستى را كه باو پيشنهاد گردد دشوار شمرد عمل بحقّ و عدل بر او دشوارتر است، پس از حق گويى يا مشورت به عدل خوددارى ننمائيد (با من بى پروا حقّ را گفته آنچه را درست و بعد مى دانيد بيان كنيد) زيرا من برتر نيستم از اينكه خطا كنم و از آن در كار خويش ايمن نمى باشم مگر آنكه خدا از نفس من كفايت كند آنرا كه او به آن از من مالك تر و تواناتر است.»[20]

برای مأموران دریافت زکات داده است ،‌ نکاتی را بیان فرموده اند که نشان دهندة ‌دیدگاه حضرت دربارة‌ امنیت اقتصادی و مناسبات مربوط به آن است.«برو با پرهيزكارى و ترس از خداى يگانه بى همتا (در گفتار و كردارت خدا را در نظر داشته باش) و (چون فرمانروا هستى) مسلمانى را مترسان (چنانكه عادت و روش حكمرانان ستمگر است) و بر (زمين و باغ) او گذر مكن در صورتيكه كراهت داشته به دلخواه او نباشد، و بيشتر از حقّى كه خدا در دارائى او دارد (امر فرموده بپردازد) از او مگير،پس چون به قبيله اى رسيدى بر سر آب آنها فرود آى بدون آنكه به خانه هاشان در آئى، بعد از آن با آرامش بسوى ايشان برو تا بين آنان بايستى، پس بر آنها سلام كن، و درود بر ايشان را كوتاه منما (با آنان بى اعتنائى و كم احترامى مكن) پس از آن ميگوئى: اى بندگان خدا، دوست و خليفه خدا مرا بسوى شما فرستاده تا حقّ و سهم خدا را از دارائيتان (زكاتى كه به اموالتان تعلّق گرفته) از شما بستانم، آيا خدا را در دارائيتان حقّ و سهمى هست كه آنرا به ولىّ او بپردازيد؟پس اگر گوينده اى گفت: نيست (زكوة بمن تعلّق نگرفته) باو مراجعه نكن (دوباره سراغش مرو) و اگر گوينده اى بتو گفت: هست، همراهش برو بدون آنكه او را بترسانى و بيم دهى، يا بر او سخت گرفته او را به دشوارى وادارى.پس بگير آنچه از طلا و نقره بتو مى دهد، و اگر گاو و گوسفند و شتر داشته باشد بى اجازه او نزد آنها مرو، زيرا بيشتر آنها مال او است، و چون نزد چهار پايان رسيدى بآنها نگاه مكن مانند كسيكه بر صاحب آنها تسلّط دارد، و نه مانند كسيكه بر او سخت گيرد، و چهار پايى را نرانده مترسان، و صاحب آنرا در (گرفتن) آن مرنجان،و مال را بدو بخش قسمت كن، پس (صاحب) او را مختار گردان (تا هر كدام را مى خواهد اختيار نمايد) پس هر گاه (يكى از آن دو را) اختيار نمود متعرّض آنچه اختيار كرده مشو (نگو چرا اين را گزيدى) پس از آن باقى مانده را دو بخش گردان، و (باز) او را مختار گردان (تا هر كدام را مى خواهد اختيار كند) پس هر گاه (يكى از آن دو را) اختيار نمود متعرّض آنچه اختيار كرده مشو، و همچنين پيوسته قسمت نما تا آن مقدار بماند كه حقّ خدا (زكوة) در مال او مى باشد، پس (با اين گونه رفتار) حقّ خدا را از او دريافت كن، و اگر (گمان كرد آنچه تو بابت زكوة دريافت نموده اى بهتر است از آنچه او براى خود اختيار كرده، و) فسخ و بهم زدن آن تقسيم را خواست، تو فسخ كن و باز دو قسمت را در هم آميز، پس از آن دوباره آنچه بجا آورده بودى بجا آور تا حقّ خدا را در مال او بستانى.و شتر پير از كار افتاده و (دست و پا) شكسته و عيب دار (يك چشم و مانند آن) را (بابت زكوة) مگير »[21]

رفاه

         یکی دیگر از اهداف اساسی حکومت ، ‌در جهت تعالی انسانها ، فراهم آوردن رفاه و آسایش مردم است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)در حکومت خود حداقل نیاز مردم را تأمین کرد و در راه فقر زدایی گام های جدی برداشت چنانکه خود فرمود :  « ما أصبَحَ بِالکوفَةِ أحَدٌ إلّا ناعِماً، إنَّ أدناهُم مَنزَلَةٌ لَيَأکُلُ البُرَّ وَ يَجلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يَشرَبُ مِن ماء الفُراتِ؛ کسي در کوفه نيست که در رفاه به سر نبرد، حتي پايين‏ترين افراد نان گندم مي‏خورند و سرپناه دارند و از آب فرات مي‏آشامند»[22]

تربیت

            مهمترین هدف حکومت علوی این است که زمینه‌ی رشد و تعالی فرد و جامعه را فراهم نماید تا استعدادها در جهت کمال مطلق شکوفا شود. حضرت علی (علیه السلام)آموزش همة ‌مردم و رشد اخلاق و فضایل اخلاقی و شکوفا کردن کمالات انسانی در مردم را از امور اساسی حکومت معرفی کرده و فرموده است:«حَقُّكُمْ عَلَيَّ ...وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا؛ حقى كه شما به گردن من داريد، ... و تعليم دادن شماست تا جاهل نمانيد و تأديب شماست تا بياموزيد. » [23]

از اهداف حکومت خود برشمرده و فرموده است:«فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً؛ بدان، كه بهترين مردم در نزد خداوند، پيشواى دادگرى است كه خود هدايت يافته و مردم را هدايت نمايد. سنت شناخته شده را برپاى دارد و بدعت ناشناخته را بميراند »[24]

هدف سیاست درساختارحکومتی معاویه

 دست یابی به قدرت

      کسب قدرت مهمترین هدف معاویه بود وخود نیز بلافاصله بعد ازکسب قدرت اعلام کرد تمام تلاشهایش برای تحقق این امر بود. «ابوالفرج اصفهانی» می نویسد معاویه در روز جمعه در « نخلیه »[25] بعد از نمازگفت : «إِنّی وَ الله‌ِ مَا قاتَلْتُکُمْ لِتُصَلّوا وَ لا لِتَصُومُوا، وَ لا لِتَحِجّوا، وَ لا لِتُزَکّوا  إِنَّکُمْ لَتَفْعَلُونَ ذلِکَ، وَ لکِنّی قاتَلْتُکُمْ لأتَأَمّرَ عَلَیکُمْ ؛به خدا سوگند، من برای این با شما نجنگیدم که نماز بخوانید و یا روزه بگیرید و یا حج به‌جا آورید و یا زکات بدهید شما اینها را به ‌جا می آورید بلکه برای این منظور با شما جنگیدم تا بر شما حکومت و سلطنت کنم» [26]

 

رفاه مادی و منفعت شخصی

       سیاست «معاویه» استفاده از منافع حکومت به نفع شخصی وخوردن وآشامیدن مناسب  بوده است. « معاویه» ازبیت المال آنگونه که منافع اش را تامین می کرد ، استفاده می کرد و ازآن به عنوان وسیله ای مناسب برای جذب افراد و ساکت کردن مخالفان بهره می گرفت.او تمامت خواهی بود که درهیچ عرصه ای سیری نمی شناخت. علی (علیه السلام)دراین زمینه فرموده است : «أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ ؛ بدانيد كه پس از من مردى پرخوار و شكم پرست بر شما چيره خواهد شد، كه هر چه به چنگش افتد بخورد و هر چه نيابد طلب كند»[27]

«جرجی زیدان»[28] دربارۀ استفاده معاویه ازبیت المال برای پیش برد اهداف خویش می نویسد : « همینکه بیت المال به چنگ مرد هوشیاری به نام معاویه افتاد , به خوبی وظیفۀ خود را می دانست که چگونه با پول مردم را به دام بیندازد و به کی ، چی بدهد. معاویه مقرری مردم را بنا به مصلحت خود کم وزیاد می کرد وهرجا که سود بیشتری می دید پول بیشتری می ریخت...معاویه با این حس تدبیراز دو راه استفادهمی برد یکی اینکه سران قوم خود را به خوشگذرانی و زندگی راحت معتاد می کرد وآنان را ازمخالفت  باز میداشت دیگراینکه با فرستادن این مبالغ هنگفت ازمردم مدینه نیز دلجوئی می کرد چون همۀ این پولها درمدینه خرج می شد ومردم مدینه به طورغیرمستقیم ازمعاویه خشنود بودند. معاویه با پول قبیله های دور را , با خود نزدیک می ساخت ازآن جمله به قبایل یمن پولهای فراوان می داد  زیرا از نیرومندی آنان بیم داشت  برعکس به قبیلۀ قیس که به وی نزدیک بودند اهمیت نمی داد چون قبیله قیس نیرومند نبود»[29]

موروثی کردن حکومت

            یکی از اهداف «معاویه» درسیاست ، موروثی کردن حکومت بود او به دلیل نگاه اصیلی که به قدرت داشت خواهان انتقال آن به فرزندش بود. حکومت «معاویه» در زمان خود از لباس خلافت به در آمده بود و در قالب سلطنت شناخته می شد. طبیعت این امر اقتضا می کرد تا از آن پس خلافت و امر تعیین جانشین موروثی شود .حکومت موروثی دو ویژگی دارد یکی تعیین جانشین توسط سلطان پیشین و دیگری تعیین فرزند یا یکی از اعضای خاندان سلطان به عنوان جانشین. این ویژگی دوم از زمان معاویه به بعد مطرح شد. او نه تنها برای اثبات خلافت خود، به دلیل خویشی با عثمان، ارث او را مطرح می کرد بلکه در شکل جدی تر، مسأله موروثی شدن خلافت را با تعیین فرزند بدون آنکه کوچک ترین خصلت دینی و سیاسی و نظامی مشخصی داشته باشد، مطرح کرد. این امری بود که مسلمانان کاملاً با آن بیگانه بوده و هیچ نوع پیشینه ای در میانشان نبود. با این حال، پس از آن، خلافت موروثی، به عنوان اصلی ترین و اساسی ترین رکن انتخاب خلیفه در آمد.[30]

«تاریخ کمبریج»[31] می نویسد : ‌« معاویه دراواخرسلطنت خود بااستفاده ازتمام وسایل و حیله ها سعی کرد رؤسای اسلام را به پذیرفتن بیعت یزید وادارد و درراه دستیابی به این هدف ازمکر و حیله استفاده کرد ودرمواقعی با افرادی سازش کرد و در شکل نظری به اراده انتخاب کنندگان احترام گذاشت چه آنان می توانستند جانشین سلطنت را که حاکم وقت (معاویه) انتخاب کرده بود را قبول نکنند. به هرحال این اقدام معاویه یعنی جانشینی فرزندش یزید موجب ازبین رفتن سیستم انتخابی شد»[32]

 

عدم مراعات اصول اخلاقی در روش سیاسی معاویه 

تهمت ، دروغ و پنهان کردن حقیقت

یکی از روش هایی که «معاویه» برای پیشبرد اهداف خود بکارمی برد ،دروغ گویی به مردم و پنهان کردن حقیقت ازآنان بود.نامه ای که معاویه به علی( علیه السلام )نوشته است چنین بوده است: « از معاویه بن ابی سفیان به علی بن ابی طالب اما بعد، ما خاندان عبد مناف همواره از یک آبشخور بهره مند بودیم و از یک ریشه بودیم و همچون اسبان مسابقه در یک خط حرکت می کردیم، هیچ یک ما را بر دیگری فضیلتی نبود و ایستاده ما را بر نشسته ما فخری نبود. سخن ما هماهنگ و دوستی ما پیوسته و خانه ما یکی بود. شرف و کرم،

امام درپاسخ به «معاویه» در ضمن نامه ای ، علاوه بر رد تهمت ها و دروغ های معاویه ،‌ حقیقت امور را آنگونه که بوده است بیان فرموده اند تا ضمن آگاه کردن مردم آنان را از افتادن دردام فریبهایی که معاویه برای ساده لوحان تنیده است ،‌ نجات دهد. « أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَلَى مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْأُلْفَةِ وَ الْجَمَاعَةِ، فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَ كَفَرْتُمْ، وَ الْيَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ، وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلَّا كَرْهاً، وَ بَعْدَ أَنْ كَانَ أَنْفُ الْإِسْلَامِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) [حَرْباً] حِزْباً. وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ.

دشنام گویی

تنها به جلوگیری از نشر فضائل علی (علیه السلام)و ترویج فضائل ساختگی سایر خلفاء اکتفاء نکرد بلکه به سبّ و ناسزاگویی آن حضرت روی آورد. او به تمامی خطیب‌های جمعه و فرمانداران خود دستور داده‌بود تا در هیچ مناسبتی از دشنام دادن به علی(علیه السلام)فروگذار نکنند.

معاویه سبّ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)را چنان نهادینه کرده بود که می‌پنداشتند نماز جمعه بدون دشنام به علی (علیه السلام)کامل نمی‌شود. کار به جایی رسیده بود که هرگاه در خطبه های نماز جمعه دشنام گویی به فراموش می‌کردند، ‌آن را قضا می‌کردند چنانکه نوشته‌اند یکی از ائمه جمعه شامات آنرا فراموش کرد و در هنگام سفر یادش آمد که باید را لعن می‌کرده‌است در همان‌جا این کار را قضا‌کرد و در آن محل مسجدی به نام مسجدالذکر بنا شد. [33]

نقد امام بر دشنام گویی

وقتی حجر بن عدی و عمرو بن حِمق از سپاهیان امام علی(علیه السلام)- در جریان جنگ صفین - معاویه و اهل شام را لعنت کردند ، امام آنها را از این کار منع کرد و در پاسخ به این سؤال که مگر ما بر حق نیستیم، فرمود که ما بر حقیم، اما اکراه دارم از اینکه لعن‌کننده و دشنام‌دهنده باشید. امام علی(علیه السلام)همچنین در ادامه به آنها گفت که از خدا بخواهند خون ما و آنها را حفظ کند، میان ما و آنها صلح بیاورد، و آنان را از گمراهی نجات دهد تا هر کسی که حق را نشناخته، آن را بشناسد و هر که بر باطل اصرار می‌کند، دست از آن بردارد.[34]

درتنگنا قراردادن مخالفان

   معاویه برای رام کردن و به زانو درآوردن کسانی که احتمال داشت دربرابر او قد علم کنند و حکومت را با خطر مواجه سازنند ، سیاست گرسنه نگه‌داشتن و در تنگنا قراردادن آنان را پیش گرفت تا دیگر برای این رعیت توان و امکان مقابله با حاکم وجود نداشته‌ باشد.

پس از استحکام پایه های حکومتش سیمای واقعی خویش را نمایان ساخت و شدیدترین فشارهای اقتصادی را بر مردم بینوا روا داشت. وی با این که ثروت های عمومی و دارایی های کشور اسلام را به رایگان تقدیم موالیان و نزدیکان خویش می کرد، با وضع مقرّرات سنگین اقتصادی نسبت به مخالفان خویش، چنان عرصه را بر آنان تنگ کرده بود که بسیاری از مردم با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم می کردند.او این کار را برای این انجام می داد تا احدی به فکر قیام بر ضدّ او نیفتد.[35]

معاویه که مبارزه با علویان و هواخواهان مکتب علوی را وجهه نظر خویش قرارداده بود، در بخشنامه ای به همه عمّال خویش اعلام کرد: « انْظُرُوا إِلَی مَنْ قَامَتْ عَلَیْهِ الْبَیِّنَهُ أَنَّهُ یُحِبُّ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَامْحُوهُ مِنَ الدِّیوَانِ وَ أَسْقِطُوا عَطَاءَهُ وَ رِزْقَهُ ؛ مواظب باشید هر که ثابت شد که از شیعیان علی (علیه السلام)و اهل بیت او است ، اسم او را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مزایای او را قطع نمایید»[36]             

 

امام علی( علیه السلام) و رعایت حقوق مخالفان

  امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)  ، علی رغم اینکه دشمنان حکومت اسلامی و ناصالحان را  به تشکیلات حکومت راه‌ نمی‌داد ،  در عین حال حقوق آنها را در برخورداری از حیات انسانی و بهره‌مندی از امنیت و آسایش به رسمیت می‌شناخت و درتحقق آن‌ها بسیار حساس بود.

همچنین امام علی(علیه السلام)  در نامه‌ای به مالک ‌اشتر، استاندار خود در مصر نوشت:‌  « وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ ؛ مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز. چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى، زيرا آنان دو گروهند يا هم‌كيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش»

 



[1]. « وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامه 53 ،ص402

[2]. همان ،‌ نامه 31 ،ص368

[3]. محمد بن علی ، ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابی طالب ،ج 2 ، چاپ اول ،قم ،علامه ، بی تا ، ص104

[4]. نهج البلاغه ،ترجمه فیض الاسلام ، ج 1، خطبه 51، ص129

[5].«قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ، فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا. فَقَالَ (علیه السلام)وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلً  »(همان ، ج 1 ، خطبه 33، ص111)

[6]. همان ، حکمت 175، ص1171

[7]. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به : مصطفی ،‌دلشاد تهرانی ،رویارویی با ستمگران ، چاپ اول ، ‌تهران ، دریا ،1394ش ، ص44

[8]. همان ، خطبه 33

[9]. همان ، ‌خطبه 3

[10]. همان ، خطبه 224

[11]. همان ،‌نامه 45

[12].همان ،‌حکمت 236

[13]. همان ، خطبة 32

[14]. رویارویی با ستمگران ، ص69

[15]. ماکياوليسم (Machiavellism)، عبارت است از مجموعه اصول و روش‌هاي دستوري که «نيکولا ماکياولي»، سياست‌مدار و فيلسوف ايتاليايي (1469-1527)، براي زمامداري و حکومت بر مردم ارائه داد. نيکولا ماکياولي که بنياد اين نظريه خود را پيرامون روش و هدف در سياست قرار داده، در کتاب خود شهريار (The Prince)، هدف عمل سياسي را دستيابي به قدرت مي‌داند و بنابراين، آن را محدود به هيچ حکم اخلاقي نمي‌داند و در نتيجه به کار بردن هر وسيله‌اي را در سياست براي پيشبرد اهداف، مجاز مي‌شمارد و بدين گونه سياست را به کلي از اخلاق جدا مي‌داند. ماکياولي معتقد است، زمامدار اگر بخواهد باقي بماند و موفق باشد نبايد از شرارت و اعمال خشونت‌آميز بترسد. زيرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نيست. حکومت براي نيل به قدرت، ازدياد و حفظ و بقاي آن مجاز ميباشد به هر عملي از قبيل کشتار، خيانت، ترور، تقلب و... دست بزند و هرگونه شيوه‌اي حتي منافي اخلاق و شرف و عدالت براي رسيدن به هدفش روا مي‌دارد. اين مکتب بر اين باور است که رجال سياسي بايد کاملاً واقع‌بين و مادي و جدّي باشد. آنگونه سخت‌گير باشد که اگر تکاليف ديني، اخلاقي و احساسات سد راه او شود؛ از آنها صرف‌نظر کند و هدفي جز رسيدن به مقصود نداشته باشد.( porsemannews.ir)بازبینی در 22/10/1397

[16]. نهج البلاغه ، ترجمه فیض الاسلام ،ج4، خطبه 200، ص653

[17]. حکومت حکمت ،‌ص96

[18]. نهج البلاغه ،‌حکمت437

[19]. نهج البلاغه ،‌ خطبه 136

[20]. همان خطبه 216

[21]. همان نامه 25

[22]. مناقب آل ابي‏طالب، ج2 ، ص99

[23]. نهج البلاغه ،‌ ترجمه آیتی خطبه 34

[24]. نهج البلاغه ترجمه آیتی ، خطبه 164

[25].نُخَیله  مکانی در نزدیکی کوفه و در راه شام بود. (معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۵، ص۲۷۸) این مکان امروزه به عباسیات معروف است.

[26]. علی بن حسین ، ابوالفرج اصفهانی ، مقاتل الطالبین ، چاپ سوم ، لبنان ، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ، 1419 ه ق ، ص77

[27]. همان ، خطبه 57

[28]. نویسنده  و روزنامه نگار مسیحی لبنانی، مؤسس نشریه اَلهِلال و نویسنده ۲۳ رمان تاریخی که درباره تاریخ اسلام و شیعه نیز آثاری از خود به جای گذاشت.

[29]. جرجی ، زیدان ، تاریخ تمدن اسلام,مترجم :علی جواهرکلام, جلد چهارم ، چاپ هفتم، تهران, امیرکبیر,1372ش، ص711

[30]. تاریخی سیاسی اسلام ، سایت غدیر

[31]. تاریخ ایران کمبریج ( The Cambridge History of Iran)، کتابی درباره تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران از کهن‌ترین روزها تا زمان کنونی، به زبان انگلیسی در هفت جلد است.

[32]. علی ،‌کریمی ، بررسی تطبیقی ساختار حکومتی علی (ع) با معاویه ، دانشگاه تربیت مدرس ، تهران ، پایان نامه دوره کارشناسی ارشد، ص 170

[33]. المقرّم، السيد عبد الرزاق ، مقتل الحسین ، چاپ اول، بی جا ،‌ المکتبه الحیدریه ، 1423ق ،‌ص 170

[34]. ‌احمدبن داود ،‌ دینوری ،همان کتاب ،‌ص 205

[35]. ناصر، مکارم شیرازی ، عاشورا ریشه ها وانگیزه‌ها ، محقق : سعید داوودی و دیگران، چاپ پنجم ، قم، امام علی بن ابیطالب ،1387ش، ص 177

[36]. همان ، ص 180